رز سفید

قبلا من و بابام برای محرم می رفتیم مسجد  چای می خوردیم شمع روشن می کردیم  من زنجیر می زدم . خلاصه شب های خوب و ارامی رو داشتیم ولی امسال کرونا امد و همه چیز رو بهم ریخت . دیگه خبری از بیرون رفتن و شمع روشن کردن و اینا نیست . در خانه می مانیم و عزاداری می کنیمبه خاطر این عصبانی زدم چون که بعضی ها رعایت نمی کنند و من اینو زدم که شما اگه از اون ادم ها که می گویند: به این جور چیز ها اعتقادی ندارند خدای ناکرده توی بستگان و فامیل دارید بهشون اینو بگید تا متوجه اشتباه بزرگشون بشن و رفتارشون رو اصلاح کنند. بله امسال محرم متفاوقی داریم . من امسال  شاید چند شب خانه مادر بزرگم اینا بخوابم ( الان دارین پیش خودتون می گویید: این به ما می گه و لی خودش عمل نمی کنه ماهم عمل نمی کنیم ) نخیر اینطوری نیست . خانه ی مادریزگم اینا توی ساختمان خود مون هستش ما طبقه ی اول هستیم انها پنجم . بعد منم اسانسور رو که میزنم میایم بالا حسابی دستم رو می شورم با وجود اینکه بادستمال کاغذی اسانسور را می زنم . 

من برای تو ماسک میزنم توهم برای من ماسک بزن .

خواهش میکنم التماس می کنم از خونه در میاییم  ماسک بزنیم .فقط برای کار های واجب برین بیرون .خواهش می کنم حتما نکات بهداشتی رو رعایت کنین به دامنتون می افتم خواهش میکنم  فقط برای یه ثانبه خودتون رو جای اون پرستار ها و دکتر ها بگذارین اونا کم اوردند خسته شدند ولی نا امید نشدند  هنوز کنار نکشیدند و تلاش می کنند . بعضی ها هم حتی  جانشان رو فدا کردند . ما مدیون اون ها هستیم و اگر براتون مهم هستند  رعایت کنید و ماسک بزنین به خاطر کار های واجب از خونه بیرون برین .

دیروز داشتم بچه محل را  می دیدم و کیف می کردم ولی به اخرش که رسید زد پایان فصل دوم و تمام.  یکی همیشه هست  که وقتی من چشام رو روی هم میگذارم و بقیش .... وای حالا ما باید دو ماه منتظر بچه محل باشیم تا بعد ماه محرم . مخصوصا هم یه جایی تمام می کنند که جای حساسی بود به قول مامان مهشید مردم رو تشنه می گذارندحالا می فهمم بچه محل چه نعمتی بود . یکی از دوستانم می گفت من اونقدر اینو دوست دارم که یه بار عصر می بینم یک بار ظهر تکرارش رو می بینم ولی من خیلی کم تکرارش رو می بینم چون اصلش رو عصر دیده بودم مگه اینکه شبکه های دیگه چیز  باحالی نداشته باشند یا اینکه اون قسمت خیلی خنده دار یا بامزه باشه یا اینکه حوصله ام سر رفته باشه و بشینم نگاه  کنم وووووووو..............  . اره باور کنین خیلی چیز خوبی بود عالی حسابی منو شاد می کرد  ولی حالا تا دو ماه خبری ازش نیست و نمی توانیم بینیم ولی خب محرم هم داره میاد و اون برنامه شاد بود و نمی شد که پخش بشه ولی خیلی خوب بود . به قول نون خالی خور شاید باورش براتون سخت باشه ولی حالا باور کنین ( این یه جمله اش رو از خودم ساختم اره) من بی صبر ترین ادم دنیا هستم و صبر کردن برایم یه چیز بی معنی هستش ولی مخصوصا برای چیز های خوب مثل کارتون وب لاگ خوراکی ................   . ای وای هه هه هه می دونین برای چی می خندم به خاطر این که خاله ام منتظر من بود بابت یه کاری طفلکی اونقدر خسته بود خوابش برده الان خورو پف هم می کنه حالا بحث رو عوض نمی کنیم . توصیه میکنم حتما بعد از محرم بچه محل رو ببینید عصر ها ساعت 19 یا (7 عصر) و تکرارش حوالی ساعت 12 و ربع یا ده دقیقه ظهر 

سلام دیروز مشغول کارتون نگاه کردن بودم توی کارتون عکس اسباب بازی پونی رو نشان داد یه جعبه بزرگ پر پونی های رنگ و وارنگ وای فکرش رو کن خیلی قشنگ بود اتفاقا از شانس خوبی که من دارم خاله مینو خیلی وقت پیش ها ازم پرسید : چی دوست داری برای کادوی تولد امسالت بگیرم ؟ من جوابی ندادم و گفتم نمی دانم حالا دیروز توضیحات اسباب بازی رو بهش گفتم . گفت : بینیم چی میشه اخه اولش گفت فلان مارک رو می گویی گفتم من مارکی ندیدم و بعد سرچ کرد توی اینترنت و گفت این ؟گفتم نه این نیست ولی خب به هر حال مثل خودش پیدا میشه دیگه دعا کنید بشه .باور کنین خیلی به فکرشم و دوستش دارم که برایم بخرند تازه اونی که من دیدم مثل اینکه برای مو های پونی مو ی کلاه گیس گذاشته بودند مو های عروسک رو که دیدین اون مدلی بود نه پلاستیکی خواهش می کنم دعا یادتون نره برایم دعا کنین

سلام سلام سلام به گل های سرخ و میخک عزیزانم  دوستتان دارم تولدتان مبارک ! هه !مگه تولد کسی هستش نه نیست ؟به هر حال سلام رو بچسبید اگر توی این ایام کرونا حوصله هاتون سر رفته پدر مادر برادر یا خواهرتون رو به چالش جالبی  دعوت کنید خب یعنی چی ؟یعنی مثلا شما داور هستید و بازیکن ها پدر مادر یا برادر تون هستند شما توی یک کاغذ معمولی براشون به هر مدلی که دوست دارید دعوت نامه بنویسید و بهشون بدهید و ازشون سوال کنین چالش تون رو می پذیرند یا نه بعدبیارینشون توی اتاق یا هال یا پذیرایی خانه تون بعد باید به خانواده تون بگین هر کس برای خودش یه هم تیمی پیدا کنه و یه گروه تشکیل  بده بعد حالا به انتخاب خودتونه که داور باشید یا کسی رو به عنوان داوری بیارید بعد مثلا به هر گروه بگید مثلا یه غذای انتخابی برای خودشون مد نظر بگیرند و اعلام کنند و بعد اشپزی رو شروع کنند یا با تیم حریف  بازی کنید و حالا نوبت شما میشه یا خودتون می روید بازی یا هم تیمی تون اگه خودتون نرفتین مجبورید با  سر گروه تیم مقابل  این رقابتهارو انجام بدید به هر حال هیچ کس نباید بیکار بماند  همه باید مشغول بازی و شاد ی باشند بازی های مختلف مثلا بخش اول گل یا پوج  بخش دوم نون ببر کباب بیار  بخش سوم لی لی   بخش چهارم خروس جنگی ..........   . اگر هم همه این بازی هارو انجام دادید و بازی نداشتین از بزرگترها بپرسید بازی هایی که بچه گیشون انجام می دادند چی بوده و بعد اونا بهتون می گن خدایی بازی خیلی خوبی هست حتما امتحان کنید 

از خواب بیدار می شوم . خورشید همه جا را روشن کرده است . موهایم شانه می زنم ، دست و صورتم را می شویم و به کمک مادرم می روم. به مادرم صبح به خیر می گویم و می پرسم :«پدر کجاست؟» مادر می گوید : « رفته نان بخرد».  کره و پنیر را از یخچال در می آورم و در ظرف می گذارم .مادرم چای را می ریزد و در همین لحظه صدای در می آید . پدر پشت در بود . به او سلام می کنم و نان را می گیرم  و در سفره می گذارم . پدر لباسهایش را عوض می کند و دستهایش را می شوید و به سر سفره می آید . به به عجب صبحانه ای ! یک روز دل انگیز با صبحانه ای ساده در کنار خانواده عزیزم . دوستتان دارم .